سرگروه عربی متوسطه شهرستان بوکان

قواعد، تست، نمونه سوال، نرم افزار مربوط به عربی

سرگروه عربی متوسطه شهرستان بوکان

قواعد، تست، نمونه سوال، نرم افزار مربوط به عربی

نزار قبّانى و نمونە اشعارش

نزار قبّانى  

تلخیص از کتاب: «بلقیس و عاشقانه‏هاى دیگر»
 مترجم: موسى بیدج‏ و تمام کودکان جهان مترجم: یغما گلرویی 
 

  «نزار قبّانى» شاعر قدرتمند عاشقانه‏هاى شعر عرب، در سال 1923 به دنیا آمد. او نخستین دفتر شعرش را با نام «زن سبزه‏رو به من گفت» در سن بیست و یک سالگى و همزمان با خواندن رشته حقوق در دانشگاه دمشق منتشر کرد. انتشار این کتاب هیاهو و جنجال فراوانى را در پى داشت. طرفداران شعر قبّانى را طبقه دانشجو و متجدد تشکیل مى‏دادند. جرأت و جسارت قبّانى در سرودن عاشقانه‏هاى بى‏پرده، ویژگى خاص شعر اوست. سفرهاى او به شهرهایى چون قاهره، پکن، مادرید و لندن ،نقاط عطفى در زندگى ادبى او بودند. قبّانى بعد از نخستین کتاب، با فاصله‏هاى سه - چهار سال یک بار، کتابهاى دیگرى به نامهاى «کودکى سینه»، «سامبا»، «تو از آنِ منى»، «شعرها»، «محبوب من» و «نقاشى با کلمات» به چاپ رساند که هر کدام از آنها نیز همچون کتاب اول او بحث و هیاهوى فراوانى را در مطبوعات کشورهاى عربى برانگیخت. موضوع تمام این کتابها «عشق» است. اما عشقى که از مجاز فراتر نمى‏رود و بیشتر حول محور غریزه و جنسیت مى‏گردد. قبّانى پس از بیست و یک سال کار از حوزه سیاست کناره گرفت و در شهر بیروت براى اشتغال به کار فرهنگى اقامت گزید و به کار نشر پرداخت. با شکست حکومتهاى عربى از رژیم اشغالگر قدس، انقلابى در نزار قبّانى رخ داد. او در منظومه‏اى فریادگونه، خشم و غیظ و ناامیدى خود را از این واقعه سرود و به این‏ترتیب، درِ تازه‏اى در زندگى شعرى خود گشود. سرودن این شعر اگرچه با خشم زیادى مواجه شد و عده فراوانى قبّانى را لایق شعر وطن نمى‏دانستند، اما راه تازه‏اى شد که او آن را ادامه داد. او در سروده‏هاى بعدى، دو محور را اساس کار خود قرار داد: عشق به یار و دیار و هجو اعراب و حکومتهاى عربى.

 

با این حال او سه مجموعه شعر عاشقانه دیگر با نامهاى «یادداشتهاى روزانه زنى لاابالى»، «شعرهاى وحشى» و «کتاب عشق» را چاپ مى‏کند که نشان‏دهنده ادامه کار عاشقانه اوست و این‏که هنوز به‏طور کامل موج میهن‏پرستى روح او را تسخیر نکرده است. پس از جریان جدید شعر عرب که روح مبارزه‏طلبى و خشم بر آن حاکم بود، قبّانى نیز با تجربه کارهاى حماسى قبل، به سرودن شعرهایى از این دست پرداخت که به صورت مجموعه‏اى با نام «خشم خوشه‏ها» منتشر شد. پس از انتشار شعر «حاشیه‏اى بر دفتر شکست»، گروهى از نویسندگان به خاطر توهین او به جمال عبدالناصر، خواستار ممنوعیت ورود او به خاک مصر شدند. به این ترتیب ورود او به مصر و فروش و توزیع کتابهایش ممنوع شد، اما او با نوشتن نامه‏اى به جمال عبدالناصر، او را وا داشت تا این ممنوعیت را لغو کند.

او مجموعه‏هاى دیگر را نیز پس از آن چاپ کرد. در سال 1975، پس از جنگ داخلى لبنان، این مضمون نیز به شعرهاى او افزوده شد. در سالهاى نخست دهه هشتاد، همسر عراقى‏تبار او به نام «بلقیس»، در انفجار سفارت عراق در بیروت کشته شد و این حادثه تأثیرى عمیق بر او نهاد و زبان خشم او را نسبت به حکومتهاى غربى تیزتر کرد. قبّانى «الاعمال‏الکامله» خود را در سه جلد که هر کدام شامل ده مجموعه شعر است، حدود بیست سال پیش منتشر کرد و پس از آن با انتشار مجموعه‏هایى دیگر، شمار کتابهایش را به پنجاه رساند.
 اینک نزار قبّانى با تمام خصوصیات مثبت و منفى‏اش از این جهان رخت بربسته است، اما به حق، او یکى از تأثیرگذاران بر روند شعر امروز عرب است که با تمام توان کوشید تا راه سومى میان زبان فرهنگها و قاموسهاى عرب و نیز زبان عامیانه آن ایجاد کند و شکاف میان این دو زبان ایستا و پویا را تا حد توان پر کند.
 نکته قابل ذکر درباره شعرهاى او این است که به دشوارى تن به ترجمه مى‏دهند، لذا براى حفظ شعریت این سروده‏ها و نزدیک‏سازى آن به فرم شعر سپید، تلاش فراوانى در ایران صورت گرفته است.
 نزار قبّانى در اواخر فروردین سال 1377 در بیمارستانى در لندن درگذشت. اینک نمونه‏هایى از شعر او به نقل از دو کتاب «بلقیس و عاشقانه‏هاى دیگر» به ترجمه موسى بیدج و نیز «تمام کودکان جهان شاعرند»، به ترجمه یغما گلرویى:
 
 پیش از چشمان تو تاریخى نبود
 در ژنو
 از ساعتهایشان‏
          به شگفت نمى‏آمدم‏
 - هر چند از الماس گران بودند -
 و از شعارى که مى‏گفت:
          ما زمان را مى‏سازیم.
 دلبرم!
 ساعت‏سازان چه مى‏دانند
 این تنها چشمان تواند
 که وقت را مى‏سازند
          و طرح زمان را مى‏ریزند...
 (بلقیس و...)

 

 استاد عشق استعفا مى‏دهد
 بانوى من!
 سخنم را گوش مده‏
 که من‏
 درس عشق نمى‏گویم‏
 و سخنم بیشتر
 شطح و رؤیاست‏
          که من‏
 با کبریت بازى مى‏کنم‏
 و خودم را آتش مى‏زنم‏
          - چون کودکان -
 
 بانوى من!
 نوشته‏هایم را بها مگذار
 که من مردى‏ام‏
 که بر بستر باد، گندم مى‏کارم‏
 و بر بستر آب‏
          شعر.
 و از موسیقى دریا
 شمیم علفها
 و تنفس بیشه‏ها
          عشق مى‏سازم...
 
 به من گوش مده‏
 که من مردى‏ام‏
 که جهان را با واژگانم ویران کردم‏
 و رنگ دریا را
 رنگ افق را
 و برگ درختان را
          دیگرگون...
 
 گوش مده‏
 به روزنامه‏هایى که از من مى‏نویسند
 یا خبر فتوحاتم را مى‏گویند.
 که خود مى‏دانم‏
 افسانه پیروزى‏ام‏
          از مرمر و یاقوت سینه‏هاست...
 
 بانوى من!
 چگونه درس عشق بگویم‏
 درس اندیشه‏
 و آزادى چشمها و مژگانها
 و حال آن‏که‏
 من میراث‏دار
 سلاله وحشتم.
 از من چشم مدار.
 که من از اخبار جنگ خسته‏ام‏
 از اخبار عشق‏
 از اخبار دلاوریهایم.
 خسته‏ام‏
 از کاشتن دریا
 زیبا کردن زشتى‏
 برانگیختن مردگان.
 
 بانوى من!
 از من انقلاب چشم مدار
 که حس مى‏کنم‏
 آخرین انقلاب من‏
          تو بوده‏اى.
 (بلقیس و...)
 
 بلقیس‏
 سپاستان مى‏گویم‏
 سپاستان مى‏گویم‏
 دلبرم از پاى درآمد.
 اینک مى‏توانید
 بر مزار این شهید
          جامى بنوشید.
 
 بلقیس‏
 زیباترین شاه بانوى تاریخ بابل بود.
 بلقیس‏
 رعناترین نخل عراق...
 بلقیس!
 تو درد منى‏
 و درد شعر
 - وقتى که انگشتان بر تنش دست مى‏کشند -
 پس از گیسوان تو، آیا
          سنبله‏ها قد مى‏کشند؟
 اى نینواى سبز
 کولى طلایى رنگ من‏
 اى که موجهاى دجله‏
 بهاران‏
 زیباترین خلخالها را ارمغان تو مى‏کرد.
 بلقیس!
 تو را از پا درآوردند.
 این کدام امت عرب است‏
 که صداى قنارى را از پا مى‏اندازد؟...
 
 بلقیس!
 در فنجان قهوه ما
 مرگ نهفته است‏
 در کلید خانه ما
 در گلهاى باغچه ما
 در کاغذ روزنامه‏ها
 و در حروف الفبا
 اینک ما - بلقیس -
 دیگر بار به جاهلیت رفته‏ایم.
 به روزگار وحشیگرى‏
 اینک ما
 دیگر بار
 به روزگار بربرها برگشته‏ایم‏
 که سرودن‏
 کوچى است میان ترکش‏ها
 و کشتن پروانه‏ها،
          آرمان ماست...
 (بلقیس و...)
 
 
 آرامش‏
 حروف نام تو، فرش ایرانى است!
 چشمانت، دو پرستوى دمشقى‏
 که در فاصله دو دیوار مى‏پرند!
 قلب من کبوترى است‏
 که بر فراز دریاى دستهاى تو
          پرواز مى‏کند
 و در سایه دیوار
 آرام مى‏گیرد.
 (تمام کودکان جهان...)

 

 نامه‏هاى عاشقانه‏
 ... از من و تو کارى ساخته نیست!
 زخم‏
 با خنجرى که پیش رو دارد
 چه کند؟
 
 چشمان تو
 شب بارانى است‏
 که کشتى‏ها در آن غرق مى‏شوند
 و تمام نوشته‏هاى مرا
 در آینه‏اى بى‏خاطره‏
 بر باد مى‏دهند!...
  (تمام کودکان جهان...)

 

 گزارش محرمانه از سرزمین مُشت‏
 دوستان!
 شعر به چه کار مى‏آید
 اگر نتواند جار عصیان باشد؟
 شعر به چه کار مى‏آید
 اگر نتواند به وقت نیاز، آتشفشانها را بیدار کند؟
  شعر به چه کار مى‏آید
 اگر تاج از سر ستمگران برنگیرد؟
 (تمام کودکان جهان...)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد